فاطمه شعبانی: جشنواره بین المللی فیلمهای کودکان و نوجوانان سال ۱۳۹۱ اتفاقات خوبی را برای «محمدجواد سلام پور» بازیگر نوجوان فیلم «بزرگ مرد کوچک» رقم زد. او با ایفای نقش شهید «بهنام محمدی» توانست پروانه زرین بهترین بازیگر نوجوان را در جشنوارههای فیلمهای کودک و نوجوان و رشد، کسب کند. این بازیگر شیرازی سال بعد هم در فیلم «با آمدن محمود» خوب درخشید، اما بعد از آن مثل خیلی از بازیگران کودک و نوجوان به فراموشی سپرده و رها شد. ۴ سال بعد دست تقدیر برای این پسر، بازی دیگری رقم زد. یک تفریح شاد در پیست اسکی به یک حادثه تلخ «ضایعه نخاعی» منجر شد و دکتر معالجش، آب پاکی را روی دستش ریخت که تا آخر عمر نمیتواند راه برود!.
پسری که چشم امید پدر و مادر و ۴ خواهر بود باید تا آخر عمر به تخت سنجاق میشد. او با خود تصمیم گرفت برای خود و خانواده اش کاری کند؛ ۴ سال بعد از این حادثه، مقام اول مسابقات «زیبایی اندام» استان فارس را کسب کرد و این روزها خودش را برای مسابقات کشوری آماده میکند. «محمدجواد سلام پور» ۳۰ مهرماه امسال در بیست و دومین سالروز تولدش با انتشار ویدیویی در پیج شخصی خود، پرده از راز زندگی اش برداشت. او میگوید: «قبلا معتقد بودم درد من، درد من و مال من است و نیازی نیست کسی دردم را بفهمد، اما امسال تصمیم گرفتم روز تولدم یک کاری کنم. همانجوری که بقیه باعث شدند من به خودم بیایم شاید من باعث بشوم یکی به خودش بیاید و شاید بقیه بفهمند دنیا تمام نشده است و اگر تلاش کنند میتوانند به چیزی که بخواهند برسند.»
در همین رابطه خبرنگار دیباچه با این بازیگر به گفت و گو پرداخته است که در ادامه می خوانید:
بسیاری از بازیگرانی که در مقطع نوجوانی و کودکی در یک فیلم یا سریال خوب درخشیدند و بعضا جوایز داخلی یا خارجی را هم کسب کردند بعد از مقطعی به طور کل رها شدند برای شما هم همین اتفاق افتاد؟ بله، دقیقا چنین اتفاقی برای من هم افتاد! من انتظار داشتم بعد از گرفتن پروانه زرین بهترین بازیگر نوجوان در چند جشنواره به من فیلمهای بیشتری پیشنهاد بشود، اما چنین اتفاقی نیفتاد. فیلم ما خارج از کشور هم بازخورد خوبی داشت، انتظار داشتیم جایی یا نهادی باشد که ما را سازماندهی کند، اما هیچ کس ما را سازماندهی نکرد. معتقدم هرکس که یک میوه خوب میخواهد باید نهال را پرورش بدهد تا در آینده بتوانند از میوه آن استفاده کنند؛ اگر قرار است ما آینده سینمای کشور باشیم ،باید روی ما سرمایه گذاری و برنامه ریزی شود تا نتیجه خوب ودلخواه به دست بیاید، اما همچنن چیزی نبود؛ یک مدت تلاطم جشنوارهای بود و بعد که تبش افتاد به نوعی فراموش شدیم!
از اتفاق تلخی بگویید که برایتان افتاد؟در ۱۸ سالگی در مقطع پیش دانشگاهی رشته ریاضی فیزیک درس میخواندم، پیست اسکی بودیم که با تیوپ به سنگ برخورد کردم و ۲ نفردیگر هم روی من افتادند و کمرم شکست و به نخاعم فشار آمد. بعد از آن دکترها به من گفتند: « هیچ وقت نمیتوانی راه بروی!» اما من تلاش کردم، تلاش کردم و تلاش کردم خدا را شکر بهتر شدم و روز به روز هم بهتر میشوم.
آن اتفاق میتوانست دنیای شما را تمام کند، شما چکار کردید که زندگی تان روی پا شود؟ بعد از اینکه این اتفاق برایم افتاد من چیزی درباره اش نمیدانستم ؛اطلاعات من راجع به این قضیه و بیماری صفر بود. یادم است وقتی میخواستم جایی بنویسم: « نخاع» حتی نمیدانستم نخاع چطور نوشته میشود! اطلاعاتی در باره اش نداشتم؛ اولش فکر میکردم جایی ام که نشکسته و خونی هم نریخته شده و همه چی هم خوب است و خوب وسرحال هستم پس اتفاق خاصی نیفتاده است. همه به من میگفتند شما چند ساعت در برف ماندهای تا اورژانس برسد؛ به قولی برق یخ گرفتهای و سرمای زیاد باعث شده پاهایت بی حس شود. اما هفتهها گذشت و دیدم هیج اتفاقی نمیافتد بعد از ۴۵ روز که نزد پزشکم رفتم تا بخیه کمرم را نشان بدهم گفت: شما دچار ضایعه نخاعی شدهای و دیگر نمیتوانی راه بروی! تازه فهمیدم قضیه جدی است و یک اتفاق مهم برای من افتاده است. بعد از آن راجع به ضایعه نخاعی مطلب خواندم و کلیپ دیدم و فهمیدم باید تلاش کنم. در آن برهه فقط میتوانستم در جا بخوابم و نمیتوانستم هیچ کار دیگری انجام بدهم حتی اگر میخواستم از این پهلو به آن پهلو بشوم باید ۳ نفر من را جابجا میکردند. ضایعه نخاعی یک بیماری خیلی سخت است که خیلی از قسمتهای بدن را درگیر میکند و عوارض خیلی بدی دارد. من علاقه شدیدی به خانواده ام دارم. بعد از این اتفاق خانواده ام و میدیدم که اصلا حال خوبی ندارند؛ با خودم گفتم که تلاش کنم لااقل خانواده ا م را شاد نگه دارم. سعی کردم تا حدی که میشد تلخی این اتفاق را کم کنم و نشان دهم که حال من خوب است! شرایط خیلی سخت بود از آن مرحلهای که اهمیت نمیدادم به مرحلهای رسیدم که روزی ۱۲ ساعت مدام تمرین میکردم از ۸ صبح که از خواب بیدار میشدم تا ۱۲ شب تمرین میکردم.
چی شد به سمت ورزش بدنسازی و پرورش اندام رفتید؟قبل از این اتفاق هم بدنسازی کار میکردم، اما نه به صورت حرفه ای. بعد از این اتفاق و مدتی که در بستر بیماری بودم عضلاتم خیلی تحلیل رفت و نیاز بود دوباره تا حدی که میشود این عضلات با ورزش برگردد. دوستان و مربیان خوبی داشتم با مربیانم هماهنگ کردم و تصمیم گرفتم به باشگاه بروم. باواکر به سختی به باشگاه میرفتم بسیار سخت بود، اما به هر سختی بود میرفتم. بعضی اتفاقات باعث میشود شما تغییر میکنی و این اتفاق باعث یکسری تغییرات در زندگی من شد. شاید اگر این اتفاق نمیافتاد من هیچ ورزشی را به صورت قهرمانی دنبال نمیکردم بعد از رفتن به باشگاه دیدم شرایطم بهتر شد؛ باشگاهم را مرتب رفتم و تمریناتم را زیر نظر آقای اکبر پور انجام دادم. الحمدالله ژنتیک بدنی خوبی داشتم. تا اینکه مربی ام گفت: چرا نمیآیی مسابقه بدهی؟ تو میتوانی برای بقیه انگیزه بشوی و به بقیه روحیه بدهی. البته باشگاه هم که میرفتم خیلیها میآمدند و میگفتند ما تو را که میبینیم روحیه و انگیزه میگیریم.
در این مدت که ورزش بدنسازی انجام میدهید تا به حال رتبه هم آورده اید؟امسال در مسابقاتی که در سطح استان فارس برگزار شد مقام اول استانی را آوردم و گردن آویز طلا را گرفتم و در حال حاضر خودم را برای مسابقات کشوری که ۲ ماه آینده برگزار میشود آماده میکنم.
شما به تازگی در پیج شخصی تان در اینستا ویدیویی را منتشر کرده اید که شرایطتتان را نشان میدهد چی شد این ویدئو را در پیچتان گذاشتید؟۳۰ مهر که تولدم بود در پیج شخصی ام یک ویدیو گذاشتم که مشخص شد من چنین مشکلی دارم. در این ۴ سال معتقد بودم درد من مال من و درد من است و نیازی نیست کسی درد من را بفهمد، اما امسال تصمیم گرفتم روز تولدم یک کاری کنم، همانجوری که بقیه باعث شدند من به خودم بیایم شاید من باعث بشوم یکی به خودش بیاید شاید بقیه بفهمند دنیا تمام نشده است و اگر تلاش کنند میتوانند به موفقیت و به چیزی که بخواهند برسند. بعد از ۴ سال شرایطم را رسانهای کردم ؛خدا را شکر بازخورد خیلی خوبی داشت و خیلیها آمدند و گفتند ما فلان مشکل را داشتیم و تنبلی میکردیم یا ما نقص عضو یا فلان مشکل را داشتیم شما را که دیدیم انگیزه گرفتیم این بازخوردها بهترین هدیه تولد من بود.
برای آینده تان چه برنامهای دارید؟در حال حاضر به غیر از ورزش کار دیگری نمیکنم بیشتر ورزش و درمان است. برای آینده یکسری برنامه ریزیها دارم و میخواهم این ورزش را ادامه بدهم بعدا اگر اتفاقی بیفتد خیلی تحت کنترل من نیست ورزش حرفهای را تا حد امکان ادامه بدهم تا ببینم خدا چه میخواهد.
دیشب بچه های آبادان یادت کردن.
برات آرزوی سلامتی داریم